پسرونه

عشق، جایش تنگ است...

عشق، جایش تنگ است...

نامه ای در جیبم

و گلی در مشتم

غصه ای دارم با نی لبکی!

سر ِ کوهی گر نیست،

ته ِ چاهی بدهید

تا برای دلِ خود بنوازم!


عشق، جایش تنگ است...


#حسین_منزوی


دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو


پ. ن: دارم میرم قم 😍

دیگه خیلی طولانی شد ندیدنتون

با اینکه کلی کار و درس روی دوشم تلمباره 

ولی تنها کاری که دستم به انجام دادنش میره اومدن اونجاست

و بعدش سه تایی برگشتن 😊

چه حس خوبی 

خدایا شکرت 

۲۱ مهر ۹۷ ، ۰۶:۲۷ ۲ نظر
مجنونِ لیلی
قلبم از کار که افتاد،به من شوک ندهید

قلبم از کار که افتاد،به من شوک ندهید

مثل یک مُرده که یک مرتبه جان میگیرد 

دلم از بُردن نامت هیجان میگیرد 


قلبم از کار که افتاد،به من شوک ندهید

اسم عشقم که بیاید؛ ضربان میگیرد


#علیرضا_فیاض
۲۰ مهر ۹۷ ، ۱۶:۲۹ ۰ نظر
مجنونِ لیلی
بلدی عشق شوی عاشقی ابراز کنی؟

بلدی عشق شوی عاشقی ابراز کنی؟

من اگر ساز کنم، حاضری آواز کنی؟

غزلی خوانی و چون نغمه ی دل بازکنی؟


بلدم ناز خریدن، بلدی ناز کنی؟

یا نشینی به برم، شعرنو آغازکنی؟


بلدم راز نگهدار شوم، راز بگو

بلدی راز نگهداری و دمساز کنی؟


بلدم با تو به دنیای دلت سیر کنم

بلدی قفل دلِ عشقِ مرا باز کنی؟


بلدم پر بکشم تا به نهایت به دلت

بلدی عشق شوی عاشقی ابراز کنی؟


 

۱۹ مهر ۹۷ ، ۱۷:۱۴ ۲ نظر
مجنونِ لیلی
مگر در فُرم ها یادم بیندازی مسلمانم

مگر در فُرم ها یادم بیندازی مسلمانم

چنان در قحط ِ آیینم چنان در قحط ِ ایمانم 

مگر در فُرم ها یادم بیندازی مسلمانم ...


#یاسر_قنبرلو


پ.ن:

شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان

ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی

۱۹ مهر ۹۷ ، ۰۵:۲۳ ۱ نظر
مجنونِ لیلی
دیروز مجنون بودم و حالا زلیخایم

دیروز مجنون بودم و حالا زلیخایم

تاصبح میخوابند و من تاصبح بیدارم 

تازه به غیر از درد و دل ، من دردهم دارم


درمان بیندازی نگاهش هم نخواهم کرد

اما بجایش درد بفروشی خریدارم


دیروز مجنون بودم و حالا زلیخایم

من داستانم، قصه ی در حال تکرارم


این کوچه گردی ام برای کوچه گردی نیست

دارم نهال عشق را در کوچه می کارم


کارم سه شنبه تا سه شنبه التماس توست 

نفرین به من گر دست از این کار بردارم


اشک مرا هر وقت میبینی تفضل کن

هر وقت گریه میکنم یعنی گرفتارم


من عرضه کردم خویش را، بی مشتری ماندم

مانند جنس دور ریز بین بازارم


جز کنج این کوچه دگر جایى ندارم من

جایى ندارم من ولی این کنج را دارم


هرطور باشی زندگی ما همانطور است

ابرو گره کردی، گره افتاد در کارم


من فقر را مانند فرزندم بغل کردم

نفرین به من گر دست از این کار بردارم


امروز که پشت درم خب دستگیری کن

فردا که اعلامیه ی ترحیم دیوارم


#علی_اکبر_لطیفیان

😔🌹

۱۷ مهر ۹۷ ، ۱۶:۰۳ ۲ نظر
مجنونِ لیلی
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم


آوار پریشانی است ، روی سوی چه بگریزیم؟

هنگامه ی حیرانی است ، خود را به که بسپاریم؟


تشویش هزار "آیا" ، وسواس هزار "امّا"

کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم


دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته است

امروز که صف در صف خشکیده و بی باریم


دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را

تیغیم و نمی بریم ، ابریم و نمی باریم


ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب

گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم


من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته

امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم


#حسین_منزوی


پ. ن: توجیه یه سری افراد برای کارهای خارج از انسانیتی که می‌کنند رو اصلا نمی‌فهمم🤔

چطوری میتونی یک لحظه آروم باشی یا اصن چی جوری میتونی یک ثانیه رو بگذرونی وقتی آدمیتت رو میزاری زیر پا؟ 

سختت نیست؟ 😔

شاید مصرع آخر رو بشه گفت:

امید رهایی نیست وقتی همه بیماریم 


و این غفلت از خود داره مثل ویروس پخش میشه

به پست ترین چیزها دل می بندیم و پست ترین چیزها هدف ما میشه


پ. ن: این شعر رو چهار سال پیش هم گذاشته بودم، چه زود گذشت 😞

۱۵ مهر ۹۷ ، ۲۰:۵۱ ۵ نظر
مجنونِ لیلی
سر بروی سینه ام بگذار تا باور کنی

سر بروی سینه ام بگذار تا باور کنی

تا کِی از پشت حصار شهر می خواهی مرا؟

از چه می ترسی، مگر تیمور لنگی در من است؟!


سر بروی سینه ام بگذار تا باور کنی

بر سر عشق است اگر هر روز جنگی درمن است


عاقبت می گیرم از میخانه سهم خویش را

دامن مستانم و از عیش رنگی درمن است


گرچه خاموشم شبیه گنجه در پستوی خویش

چاره ی روز مبادایی، تفنگی درمن است!


#حسین_جنتی


پ. ن: به خودم آمدم انگار تویی در من بود

 این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

۱۴ مهر ۹۷ ، ۱۸:۲۸ ۳ نظر
مجنونِ لیلی
پای دل در میان اگر باشد

پای دل در میان اگر باشد

میتوان قطب را جهنم کرد

پای دل درمیان اگر باشد


نازنین قصه ها خطر دارند

نقشها نقشه زیر سر دارند


نازنین راه و چاه را گفتم

آخر اشتباه را گفتم


...


#علیرضا_آذر

۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۵:۰۴ ۰ نظر
مجنونِ لیلی
این جمعه اگر زنده بمانم هنر است

این جمعه اگر زنده بمانم هنر است

درد و غم و تنهایی و هجران و فراق

این جمعه اگر زنده بمانم هنر است


یا حتی


عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست

عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است


#فروغی_بسطامی


پ. ن: وقتی عاشق شدی یعنی کلی چیز دیگه هم باید دنبالش قبول کنی

یکی اش فراقه

درد فراق بد درد جانسوزیه ولی با همه تناقضش طعم شیرینی داره 

حتی فراق از معشوق هم طعم عشق رو داره هرچند دشواره

۱۳ مهر ۹۷ ، ۱۸:۰۶ ۵ نظر
مجنونِ لیلی
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست

مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست


تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من

خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست


به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق

اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست


جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست


من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل

تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست


در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی

اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست


#فاضل_نظری


پ.ن: حوصله اینکه فردا باید از قم برگردم به دیارم اصفهان رو ندارم

هم تب و لرز و هم... 😢

اهل و عیال رو هم باید بزارم و بیام😔

دانشگاه هم حوصله اش رو ندارم 😂

ولی خیلی خداروشکر که خانوم و بچه هردو حالشون بهتر شده 🙏


۰۶ مهر ۹۷ ، ۲۰:۰۱ ۳ نظر
مجنونِ لیلی