تا کِی از پشت حصار شهر می خواهی مرا؟
از چه می ترسی، مگر تیمور لنگی در من است؟!
سر بروی سینه ام بگذار تا باور کنی
بر سر عشق است اگر هر روز جنگی درمن است
عاقبت می گیرم از میخانه سهم خویش را
دامن مستانم و از عیش رنگی درمن است
گرچه خاموشم شبیه گنجه در پستوی خویش
چاره ی روز مبادایی، تفنگی درمن است!
#حسین_جنتی
پ. ن: به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود