نامه ای در جیبم

و گلی در مشتم

غصه ای دارم با نی لبکی!

سر ِ کوهی گر نیست،

ته ِ چاهی بدهید

تا برای دلِ خود بنوازم!


عشق، جایش تنگ است...


#حسین_منزوی


دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو


پ. ن: دارم میرم قم 😍

دیگه خیلی طولانی شد ندیدنتون

با اینکه کلی کار و درس روی دوشم تلمباره 

ولی تنها کاری که دستم به انجام دادنش میره اومدن اونجاست

و بعدش سه تایی برگشتن 😊

چه حس خوبی 

خدایا شکرت