پسرونه

نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم

نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم

سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه…

یکی از هیات امام حسین لذت میبره یکی از مهمونی رفتن. یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند.

اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن.

سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم

چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن.

لطفا به دلخوشی دیگران گیر ندهید !


پ.ن: نمیدونم نویسنده واقعی اش کیه :|
۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۰:۲۰ ۱ نظر
مجنونِ لیلی
بالقوه یا بالفعل

بالقوه یا بالفعل

غــم انگیز تریـن

چیز توی زنـدگـی،

یـه اسـتعداد تـلـف شـدسـت.

دنیا به آدمای معمولی هم نیاز داره

اما خیلی حیفه

تو یکی از اونا باشی


پ.ن: آدم لازمه یه وقتایی با خودش بشینه یه خلوت جانانه بکنه
بی رو در بایستی با خودش حرف بزنه
یه وقتایی میبینه که اونی که میخواست نشده 
مثلا اون جور که میخواست بچه خوبی برای پدر و مادرش نشده
مثلا اون جور که میخواست اخلاق پیامبر (ص) پسند نداره
مثلا اون جور که میخواست همسر خوبی نشده
مثلا اون جور که میخواست رفیق خوبی نشده
مثلا اون جور که میخواست آدم خوبی نشده
مثلا اون جور که میخواست نتونست ته دلش رو به بقیه نشون بده
مثلا اون جور که میخواست ... بنده خوبی برای خداش نشده :(

خدایا نزار اینجور از دنیا بریم
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۰:۰۷ ۱ نظر
مجنونِ لیلی
از دست عزیزان چه بگویم گله‌ای نیست

از دست عزیزان چه بگویم گله‌ای نیست

از دست عزیزان چه بگویم گله‌ای نیست

گر هم گله‌ای هست، دگر حوصله‌ای نیست


سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

هر لحظه جز این دست مرا مشغله‌ای نیست


دیری‌ست که از خانه خرابان جـهـانم

بر سـقـف فرو ریخـته‌ام چـلچله‌ای نیست


در حسرت دیدار تو ، آواره ترینم

هرچند که تا خانه‌ی تو فاصله‌ای نیست


۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۹:۵۰ ۰ نظر
مجنونِ لیلی
الهی العفو...

الهی العفو...

امشب از آسمان باران انّا انزلنا بر زمین میریزد

امشب چشمانم را آب توبه میشویم

و کلام قرآن را در دهانم میریزم

تا خواب، چشمانم را نیازارد

الهی العفو...

التماس دعا خوبان خدا

 

آهنگش قشنگه سریال برادر

دریافت

پ.ن: خدایا شکرت خدایی مثه تو دارم
خدایا میدونم خیلی ها مشکل های خیلی بزرگتری دارند نمیخوام ناشکری کنم
خدایا ، شاید هنوز هم وقتی برای بقیه دعا میکنم یه ریزه برای این دعا میکنم که به حاجت خودم برسم
خدایا ، ببخش
خدایا آدمیت میخام ، آدمیت
۰۸ تیر ۹۵ ، ۲۲:۰۵ ۲ نظر
مجنونِ لیلی
کنار تو همه چی بی نظیره ...

کنار تو همه چی بی نظیره ...

 

دریافت
زودی بیا
با این امتحانات
۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۳۵ ۱ نظر
مجنونِ لیلی
یک روز هایی هست...

یک روز هایی هست...

در زندگی یک روز هایی هست

که نمیدانی دقیقا چه میخواهی !

نمیدانی چه مرگت است !

فقط میدانی که خوب نیستی ..

از همان خوب نیستم هایی که

با یک احوال پرسی ساده لب وا نمیکند …

باید یک نفر بنشیند دست بگذارد روی شانه ات

از ته دل بگوید :

چه مرگت است دیوانه جان ؟

سفت بغلش کنی و تمامِ خوب نبودن هایت

از چشم هایت بزند بیرون …

مهم نیست چگونه دلت گرفته

یا چرا ..

مهم همان آدمی ست

که باید خوب نبودنت را ببیند …

خودمانیم !

چقدر از این احوال پرسی های جانانه

به هم بدهکاریم ..

چقدر …


۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۱ ۱ نظر
مجنونِ لیلی
چند روزیست دلــم میــلِ زیــارت دارد . .

چند روزیست دلــم میــلِ زیــارت دارد . .

چند روزیست دلــم میــل ِ زیــارت دارد

باز حس می کنم این قلب، حرارت دارد


واژه در واژه برای تــو غـزل میگویم

بیـت بیـت غـزلـم عرضِ ارادت دارد


بی جهت نیست کـه قلبـم بـه کبـوتـر هایت

چنـد سالیست کـه احساسِ حسـادت دارد


نیستــم لایق ِ دیــدار تـــو، امــا آقــا

چشم هایـم بـه تمـاشـای تـــو عـادت دارد


آه ! دلتنگ ِ تـو ام، بـاز مـرا دعـوت کن

چند روزیست دلــم میــل ِ زیــارت دارد . .


پ.ن: مدام توی ذهنم این بیت تکرار میشه امروز
"گفت : ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم"

۰۷ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۲ ۳ نظر
مجنونِ لیلی
خطاب به تو...

خطاب به تو...

حرف هایت را با کسی بزن که
با جغرافیای کلمات آشناست ؛
کسی که …
می تواند وقت هایی که شبیه یک کوه یخی می شوی
آفتابی شود و آبت کند …
آرام … آرام …
کسی که می داند
وقت هایی که سکوت می کنی
یعنی حرف هایت جایی گیر کرده اند …
و می تواند دست دراز کند
و آن همه کلمه ی بازیگوش را بگذارد توی دهانت !
کسی که ناگفته تو را بفهمد

 پ.ن: جالبه ، نظراتت رو می خوندم !!! 
 از یه تاریخی به بعد نظراتت ...
من همونم ولی گویا ... 
۰۵ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۸ ۲ نظر
مجنونِ لیلی
شاید حکمتی در این گره‌هاست

شاید حکمتی در این گره‌هاست

از گره‌های بی‌شمار زندگی گله نمیکنم

در اولین لحظه‌ای که به دنیا آمدم،

گره‌ای به نافم زدند که معنای گره را بفهمم

همان لحظه دانستم که همیشه گره معنای بدی ندارد

شاید حکمتی در این گره‌هاست

با خوش‌بینی و صبر هر گره را با رنگی زیبا کنار گرۀ بعدی میگذارم

و خدا را شکر می‌کنم که توانایی مقابله با آنچه سرنوشت برایم رقم زده را دارم

شاید روزی برسد که با این همه گره فرشی زیبا ببافم

فرشی که خالق هستی نقشه‌اش را کشیده و مرا برای بافتنش برگزیده؛

چرا که استعداد و توانایی لازم را در من دیده

هر لحظه شکرگزارم


پ.ن: یا سَریعَ الرِّضا اِغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِکُ إلاّ الدُّعاءَ
۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۸ ۰ نظر
مجنونِ لیلی
در لحظه زندگی کن ...

در لحظه زندگی کن ...

آدم ها در اصل توان تحمل خوشبختی را ندارند ،

طالبش هستند ،

بی تردید ،

ولی همین که بهش برسند ،

حرص و جوش می زنند

و خوابِ چیزهای دیگری را می بینند ....


پ.ن: یک لحظه نخور «حسرت» آن را که نداری

راضی به همین چند قلم «مال» خودت باش...!!!


۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۴ ۱ نظر
مجنونِ لیلی