خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند...
ودست منبسط نور روی شانه ی انهاست...
نه،وصل ممکن نیست، همیشه فاصله ای هست ...
وعشق صدای فاصله هاست
دیشب از دلتنگیت، بغض گلویم را شکست
گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست
من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل
تا بماند از روزی که بر قلبم نشست
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺩﺍﺭﺍ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺳﺎﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
من میبافم،
او نیز میبافد،
من برای او کلاه تا سرش را گرم کنم،
او برای من دروغ تا دلم را گرم کند
تمام مزرعه کافر صدایش می زدند
گل آفتابگردان کوچکی که عاشق باران شده بود
دل اگر بستی ،
محکم نبند ،
مراقب باش گره کور نزنی ،
او میرود ،
تو میمانی و یک گره کور
گلوی آدم را باید گاهی بتراشند تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود ،
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل که در گلوی آدم است ،
دلتنگی هایی که میتوانند آدم را خفه کنند
بیچاره عروسک دلش میخواست زارزار بگرید ،
اما خنده را بر لبانش دوخته بودند !
دوریت زمستانی دیگر است
کمتر از من دور شو
باز سرما خورده ام
گاهی به آسمان نگاه کن
شاید کبوتری خسته به آشیانه ی دلت محتاج باشد
گفتی اندر خواب بینی بعد این روی مرا
ماه من ، در چشم عاشق آب هست و خواب نیست
تک گلی هستی تا عرش میخواهم تو را
گرچه کم میبینمت ، بسیار میخواهم تو را
دلم از نبودنت پر است ، آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد !
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره ی تازه نیفزاید عشق
شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
شمع حق داشت، به پروانه نمیآید عشق
من مست غم عشقم با خنده خمارم کن
صیاد اگر هستی با بوسه شکارم کن …
هم چنان چشم به چشمان تو دارم ای دوست
گوشه چشمی بنما بر دل زارم ای دوست
هر شبم نقش تو ماه شب چشمان من است
روزها در شب هجرت بشمارم ای دوست
و آن نازنین کجاست که یادم نمیکند
صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند
یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست
امشب به یاد کیست که یادم نمیکند
بیچاره من . . .
کسی را پاشویه میکردم که ازتب دیگری میسوخت
هرگز منتِ احساسی رو نکش که به زور داره برات خرج میشه . . .