زندگی...

زندگی دفتری از خاطره هاست.خاطراتی مغشوش،خاطراتی شیرین،که به جان می گسلد


ما ز اقلیمی پاک که بهشتش نامند به چنین رهگذری آمده ایم.

گذری دنیا نام که ز نامش پیداست مایه پستی هاست .


ما ز اقلیم ازل ناشناسانه بدین ریل خراب آمده ایم ...

جوبکی تشنه به دیدار سراب آمده ایم.

ما در آن روز نخست تک وتنها بودیم ،

 پدر و مادر و فرزند نبود، خواهر و همسر و دلبند نبود ،


 یک زمان دانستیم پدر و مادر و فرزندی هست ، 

خواهر و همسر و دلبندی هست، ما همه همسفریم ، همه از سوی خدا آمده ایم، 

باز هم رهسپر کوی خداییم و سر تخت مراد پای بر تخته تابوت گذاریم همه 


تا ببینیم کی باز کجا چشم مان بار دگر سوی هم باز شود ،

 در جهانی که در آن هیچ ندارد اندوه ، زندگی با همه معنی ز نو آغاز شود.