دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت

آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت


خواستم نوح شوم ، موج غمت غرقم کرد

کشتی ام را شب طوفانی گرداب گفت


در قنوتم ز خدا "عقل" طلب می کردم

"عشق" اما خبر از گوشه ی محراب گرفت


نتوانست فراموش کند مستی را

هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت


کی به انداختن سنگ پیاپی در آب

ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟!


#فاضل_نظری


پ. ن: دوستان عزیز امشب و فردا بسیار محتاج دعاهای گران قدرتان هستیم

امشب راهی زایشگاهیم

به امید خدا دارم بابا میشم