پسرونه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد زندگی» ثبت شده است

به کلِ فلسفه ی اعتماد شک دارم

به کلِ فلسفه ی اعتماد شک دارم

به عقل جمعیت با سواد شک دارم 

به عشق،  هرچه که داد و نداد شک دارم 


به آسمان و زمینِ منِ هوایی تو 

به عمر آدمِ رفته به باد شک دارم 


به تو که داعیه ی فهم بیشتر داری 

به خود به آینه خیلی زیاد شک دارم 


به انتزاع و تخیل به پیچش ذهنی 

به کلِ فلسفه ی اعتماد شک دارم 


چقدر جای تو خالیست در تمام تنم

چقدر من به همین اعتیاد شک دارم 


 شکسته اند پر هرکه اهل پرواز است 

سکوت کن که به هر انتقاد شک دارم 


بهشت را به بهانه نمی دهند و تویی 

اگر بهانه به روز معاد شک دارم 

#سید_مهدی_نژاد_هاشمی


احمق ها بی درد نیستند؛ تنها دردی که ندارند درد دانایی است. 

"لودویگ ویتگنشتاین"

۱۴ آذر ۹۸ ، ۱۴:۴۶ ۰ نظر
مجنونِ لیلی

و همین درد مرا سخت می آزارد..

من نمی دانم
_ و همین درد مرا سخت می آزارد _
که چرا انسان
این دانا
این پیغمبر
... در تکاپوهایش
_ چیزی از معجزه آن سوتر _
ره نبرده ست به اعجاز «محبت»
چه دلیلی دارد؟
چه دلیلی دارد
که هنوز
«مهربانی» را نشناخته است؟


و نمی داند در یک «لبخند»
چه شگفتی هایی پنهان است!
من بر آنم که درین دنیا
«خوب بودن» به خدا
سهل ترین کارست
و نمی دانم
که چرا انسان
تا این حد
با خوبی
بیگانه است
و همین درد مرا سخت می آزارد..


۰۵ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۱۹ ۳ نظر
مجنونِ لیلی