امام حسین (ع)
با قلب بشر مونس و دمساز حسین است
در خلوت دل، محرم و هم راز حسین است
زهرا و علی، هر دو چو دریای گوهر بار
خلقت، صدف است و گوهر راز حسین است
آن عاشق فرزانه و، معشوق دو عالــــــــــم
بر طاق فلک غلغله انداز حــــسین است
هر آیتی از جانب حق، معجزه ای بود
آن آینه که هر دم کند اعجاز حسین است
راهی که بشر را به خـــداونـــــد رساند
عشق است و در این فاصله پل ساز حسین است
در راه نگهداری قرآن محمد
سرباز فداکار سرافراز حسین است
شاهی که ز حر بن یزید، از ره اکرام
بگذشت و نمود آنهمه اعزاز حسین است
فطرس که پرش را شرر قهر خدا سوخت
باز آن که بدادش پر پرواز حسین است
ماهی که به هر کلبه ی تاریک بتابد
شاهی که به سائل نکند ناز حسین است
از مردم دنیا، مطلب حاجت خود را
در خواست از او کن که سبب ساز حسین است
گر خلق تو را از خود جمله برانند
آن کس که پناهت بدهد باز حسین است
امید«حسان» جان جهان رحمت یزدان
باب کرمش بر همه کس باز حسین است
حضرت ابالفضل(ع)
قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر رتبه او آرزو کنند
عباسِ نامدار که شاهان روزگار
از خاک کوی او طلب آبرو کنند
سقای آب بود و لب تشنه جان سپرد
می خواست آب کوثرش اندر گلو کنند
بی دست ماند و داد خدا دست خود به او
آنان که منکرند بگو رو به رو کنند
گر دست او نه دست خدائی ست پس چرا
از شاه تا گدا همه رو سوی به او کنند
درگاه او چو قبله ی ارباب حاجت است
باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند
امام سجاد (ع)
تو آمدی معنا کنی معنا شدن را
زیبا کنی زیبایی و زیبا شدن را
وقتی خدا می خواست با تو گُل کند، تو
ترسیم کردی گل شدن را وا شدن را
تو آمدی تا حضرت آدم نخواهد
زین پس اسیر جذبه حوّا شدن را
آرامش چشم تو یاد نوح داده است
کشتی نشستن را و بر دریا شدن را
تو آمدی هنگام از دریا گذشتن
موسی بیابد علت موسی شدن را
عیسی، مسیحا بودنش را از تو دارد
حتی دلیل حضرت عیسی شدن را
ای نور چشم آل طاها! آمدی تا
برخود ببالد فاطمه زهرا شدن را
تو آمدی تا دختر حیدر بخواند
در چشم هایت زینب کبری شدن را
وقتی لبانت را مکید از شوق، عباس
فهمید آنجا حکمت سقا شدن را
تو خنده کردی و حسین بن علی یافت
در خنده هایت لذت بابا شدن را
تو افتخار و زینت عُبّاد هستی
ابن الحسینی حضرت سجاد هستی