به جای این که در شب های من خورشید بگذارید

فقط مرزی میانِ باور و تردید بگذارید


اگرچه چشم هایم کور شد مثل صدف،اما

به جای قطره های اشک، مروارید بگذارید


همیشه باد در سر دارم و همزاد مجنونم

به جای باد در «فرهنگِ عاشق» بید بگذارید


همین که عشق من شد سکّه ی یک پولِ این مردم

مرا بر سفره های هفت سینِ عید بگذارید!


خیالی نیست، دیگر دردهایم را نمی گویم

به روی دردهای کهنه ام تشدید بگذارید


ببخشیدم!برای این که بخشش از بزرگان است

خطاهای مرا پای خطای دید بگذارید!


گرفته ناامیدی کلّ دنیای مرا، ای کاش

شما آن را به نام کوچکم «امّید» بگذارید


#امید_صباغ_نو


پ.ن: 

- کلی حرف آماده کرده بودم که بگم ولی:

 « حرف اســت فراوان و دگر حوصله ‌ای نیســت

از بغضِ عمیقِ به گلویم گِله‌ای نیســت»

- با این حال میدونم که یه شبی بلاخره میگم

- الان کلاس ها که مجازی شده یعنی باید واسه من بهشت باشه که هی باید مرخصی میگرفتم هی این مسیر چرخشی کار، دانشگاه، خونه (حالا یه وقت هایی ترتیبش عوض می‌شد) رو طی میکردم. ولی کلا از وادی درس اومدم بیرون 😥 ، بهشتی که تصور می‌کردم از جهنم ترم دومم که مجبور به حذفش شدم جهنمتر نشه صلوات 🤦‍♂️