پسرونه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشهد الرضا» ثبت شده است

مشهد، حرم ، مراسم جشن ازدواج

مشهد، حرم ، مراسم جشن ازدواج

یخ در بهشت ما مشهد الرضاست 

اوج تمام پر زدنم مشهد الرضاست


اوه خدای من
این همه خوشبختی خدا بهمون میده ، بعد انقدر کم شکرش رو بجا میاریم؟ 
حتی لحظه لحظه زندگیم هم شکرش رو بگم خیلی خیلی کم گفتم

چه لحظاتی بود

تو
من
مشهد
امام رئوف
صحن و بارگاهش
جشن ازدواج دانشجوییمون
مهمون خونه امام خوبی ها امام رضا(ع)
برف توی صحن و سرا
هتل به هتل
خنده هامون
راز و نیازمون
عکسمون
زندگیمون
زندگیم
تو
تو
تو

اینا تلگراف نیس
اینا هرکدوم یه بوستان و گلستان میشه براش نوشت
الانم حتی با نوشتن اینا مست شده
سرمست شدم
هیچ وقت این سفر یادم نمیره
یادم که نمیره هیچ لحظه به لحظه اش هر آنی از جلوی چشمام میگذره


همسفر تا بهشت من
دلم برات لک زده
۱۵ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۰۷ ۲ نظر
مجنونِ لیلی

بین دو راهی مانده ام ...

مانده ام مشهد روم یا شهر مولا بهتر است 

در جوابم آمده بیتی که الحق محشر است 


هم رضا باشد علی، هم مرتضی باشد علی 

پس نجف طوس است و طوس ایوان طلای حیدر است

۲۱ مهر ۹۳ ، ۱۱:۱۰ ۱ نظر
مجنونِ لیلی

یک دنیا برگ دارم برای ریختن!

پاییز را بگو. . . 

شهریور را 

به خاطر سفر 

به مشهدش می خواستم 


حالا که نشد زیارتت 

بگو پاییز را 

زودتر بیایید! 


یک دنیا برگ دارم 

برای ریختن!

۰۳ مهر ۹۳ ، ۱۸:۱۳ ۴ نظر
مجنونِ لیلی

یادت که هست؟ کنج حرم روبروی عشق...

یک گله آهو می شویم ای رافت محض 

شاید شما را ضامن ماها بسازند 


باید شما امضا کنی آقا که ما را 

از نوکران حضرت زهرا(س) بسازند..

۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۸ ۰ نظر
مجنونِ لیلی

حرم لبریز زایرها مسافرها مجاورها

حرم لبریز زایرها 

مسافرها 

مجاورها 


گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها 


یکی از پای قالی و یکی از بین شالی ها 


وحالا هرکدام آرام 

زبان واکرده در این ازدحام، آرام: 


"ببین این دست پینه بسته را آقا 

ببین این شانه های خسته را آقا 

به بیخوابی دوچشم خویش رامجبووور کردم من 

به زحمت پول مشهد آمدن را جوور کردم من 

نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را 

به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را" 



یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت 

یکی بالای گلدسته اذان میگفت 


صدا پیچید در صحن و حرم، گویا درو دیوار با انصاریان میگفت: 

"اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی..." 


یکی بغض میان آه را میگفت 

یکی هم خستگی راه را میگفت 

جوان زایری در گریه هایش"آمدم ای شاااه" را میگفت 


خلاصه عده ای اینجا و خیلی ها ز راه دور ، دلگیر حرم هستند 

همانهایی که جاماندند و حالا پای تصویر حرم هستند.. 


۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۱۳ ۱ نظر
مجنونِ لیلی