پسرونه

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بال زندگی» ثبت شده است

انتهای هـرزگی گاهـی به ایمان می کشد

کی خدا در خاطرات خلقتش خطی سـیاه 

عـاقبت با بغـض دور نام انسـان می کـشد ؟؟ 


نه !‌ خدا تا لحظه ی مرگ از بشر مأیوس نیست 

انتهای هـرزگی گاهـی به ایمان می کشد 


خوب می دانم چـرا با مـن مدارا می کنی 

جور جهل بره را همواره چوپان می کشد 


برده داران خوب می دانند کار خویش را 

برده وقتی سیر شد کارش به طغیان می کشد


(اصغر عظیمی مهر)

۲۰ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۰۹ ۰ نظر
مجنونِ لیلی

حال می بینم که حتی چاه را گم کرده ام

باز هـــم تسبیـــح بســـم اللـــه را گــــم کرده ام

شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام


طره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم!

در شب یلدا مسیر مــاه را گــــم کرده ام


در میان مردمان دنبـــال آدم گشته ام

در میان کوه سوزن کاه را گم کرده ام


زندگی بی عشق شطرنجی ست در خورد شکست

در صف مشتـــی پیــــاده شــــاه را گــــم کــــرده ام


خواستــم با عقل راه خویش را پیدا کنم

حال می بینم که حتی چاه را گم کرده ام


زندگی آنقدر هـم درهم نبود و من فقط

سرنخ این رشته ی کوتاه را گم کرده ام…


(علیرضا بدیع)

۱۶ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۴۵ ۰ نظر
مجنونِ لیلی

بال های زندگی

ادامه مطلب...
۱۴ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۵۳ ۱۱ نظر
مجنونِ لیلی