پسرونه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است

شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست

شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد 

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد


ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد

شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد 


احساس کرد از همه عالم جدا شده است 

در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است 


در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت 

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت 


وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت 

مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت 


باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست 

شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست 


بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت 

دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت 


یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت 

تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت 


حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند 

دارد غروب فرشچیان گریه می کند 


با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید 

بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید 


او را چنان فنای خدا بی ریا کشید 

حتی براش جای کفن بوریا کشید 


در خون کشید قافیه ها را ، حروف را 

از بس که گریه کرد تمام لهوف را 


اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت 

بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت 


این بند را جدای همه روی نیزه ساخت

"خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت


بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود" 

اوکهکشان روشن هفده ستاره بود


خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ...

پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ...


خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ...

شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...


در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس 

شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...


#سید_حمیدرضا_برقعی


پ. ن:یکی از شعر های محرمی که هیچوقت یاد اولین باری که خوندمش رو فراموش نمیکنم. دست مریزاد آقای برقعی

۲۰ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۱۶ ۱ نظر
مجنونِ لیلی

سهم چو من پیامک ((هستم به یادت)) است

جا مانده ایم و شرح دل ما خجالت است

زایر شدن، پیاده یقینا سعادت است


ویزا، بلیط، کرب و بلا مال خوب هاست

سهم چو من پیامک ((هستم به یادت)) است


یک اربعین غزل، به امید عنایتی...

این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است


چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش

یعنی غزل، نشانه ی عرض ارادت است


ما هیچ، ما گناه... فقط جان مادرت

امضا بکن که شاعرت اهل شهادت است


باشد حسین کرب و بلا مال خوب ها

یک مهر تربت از تو برایم کفایت است..


۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۹:۴۵ ۰ نظر
مجنونِ لیلی

هزار غبطه به حال عجیب بعضی ها

خوشا به حال دل بی شکیب بعضی ها

هزار غبطه به حال عجیب بعضی ها 


قنوت وتر ... سحر ... در جوار «شش گوشه»

طبیب حاذق درد غریب بعضی ها !


نصیب همچو منی؛ مهر تربت و حسرت

برات کرب و بلا هی نصیب بعضی ها


دلم شکسته خدایا! مرا اجابت کن

به حق حرمت امن یجیب بعضی ها


به همنشینی پاکان کربلا رفته

گرفته دامن من، بوی سیب بعضی ها


(فاطمه معین زاده)

۰۲ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۱۷ ۰ نظر
مجنونِ لیلی