پسرونه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خسته» ثبت شده است

تو ز من خسته و من از تو بسی خسته‌ترم

تو ز من خسته و من از تو بسی خسته‌ترم

روز و شب زمزمه‌ پرداز غم خویشتنیم

بهر ما خسته دلان زمزمه‌ی چنگ که نیست


بر لب ما نبود جز نفس سرد سکوت

در شب ما غزل مرغ شباهنگ که نیست


چشم پر اشک مرا چون نگری طعنه مزن

گریه در خلوت تنهایی خود ننگ که نیست


ما عقابانِ فلک، سیر جهان پیماییم

عرصه‌ی بال و پر ما قفس تنگ که نیست


تو ز من خسته و من از تو بسی خسته‌ترم

سر خود گیر و برو ما و تو را جنگ که نیست


من غزل‌خوان بهارم تو بدآواز خزان

قول ما و تو در این نغمه هماهنگ که نیست


عشقبازیست نه بازی، که مرا مات کنی!

نازنینا دل من صفحه‌ی شطرنج که نیست


چشم گریان تو آتش فکند بر دل من

تاب این غصه ندارم دلم از سنگ که نیست


گل گلزار غزل جامه‌ی صدرنگ منست

چو منی را هوس جامه‌ی صدرنگ که نیست


#مهدی_سهیلی


پ.ن: واقعا این اشعار حرفی برای پیوست کردن نمیزارند 


۱۸ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۰۵ ۵ نظر
مجنونِ لیلی
ولی پلنگ، پلنگ است اگر چه خسته و تنها

ولی پلنگ، پلنگ است اگر چه خسته و تنها

به‌جز هوای رهایی به سر نداشته باشی

هوس کنی بپری بال و پر نداشته باشی


میان معرکه عمری پلنگ باشی و حالا

برای هیچ غزالی خطر نداشته باشی


خطر که هیچ... وجودت تمام بود و نبودت

اثر نداشته باشد، اثر نداشته باشی


تمام شب به تماشا به ماه چشم بدوزی

ولی برای پریدن جگر نداشته باشی


شب این شب ظلمانی احاطه‌ات کند اما

دو چشمِ شب‌شکنِ شعله‌ور نداشته باشی


خلاصه کرک و پرت را زمانه ریخته باشد

تو از غرور خودت دست برنداشته باشی


نگو که از تو گذشته - اگرچه مثل گذشته

هوای خون و خطر آن‌قَدَر نداشته باشی -


ولی پلنگ، پلنگ است اگرچه خسته و تنها

اگرچه چیزی از آن شور و شر نداشته باشی


#بهروز_یاسمی

۱۷ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۵۳ ۱ نظر
مجنونِ لیلی

من جور سادگی شما را کشیده ام...

پرواز می کنم که بگویم رسیده ام

هر چند آسمان شما را ندیده ام


من خود به اختیار قفس را شکسته ام

من خود به اختیار شما را گزیده ام


بر شانه های خستهء شیطان نریختم

بار گناه گندم و سیبی که چیده ام


باید صبور بین شما زندگی کنم

هر آنچه دیده ام بنویسم ندیده ام


له می شوم در آینه هر روز بیشتر

انگار که تمام خودم را جویده ام


آنقدر خسته ام که تصوٌر نمی کنید

آنقدر راه رفته که دیگر بریده ام


گاهی هوا برای نفس کم می آورم

گویی تمام خاک جهان را دویده ام


ای مردمی که پشت سرم حرف می زنید

من جور سادگی شما را کشیده ام...


(روشنک ارتیاعی)

۲۳ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۹ ۰ نظر
مجنونِ لیلی