پسرونه

سهم چو من پیامک ((هستم به یادت)) است

جا مانده ایم و شرح دل ما خجالت است

زایر شدن، پیاده یقینا سعادت است


ویزا، بلیط، کرب و بلا مال خوب هاست

سهم چو من پیامک ((هستم به یادت)) است


یک اربعین غزل، به امید عنایتی...

این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است


چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش

یعنی غزل، نشانه ی عرض ارادت است


ما هیچ، ما گناه... فقط جان مادرت

امضا بکن که شاعرت اهل شهادت است


باشد حسین کرب و بلا مال خوب ها

یک مهر تربت از تو برایم کفایت است..


۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۹:۴۵ ۰ نظر
مجنونِ لیلی

من فقط دلنگرانم که خدا ناکرده ...

گاهی اوقات صلاح است که تنها بشوی 

چون مقدر شده تکخال ورقها بشوی 


گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد 

نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشوی 

گاهی انگارضروری ست بِگندی درخود 

تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی 


گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند 

تا تو پرواز کنی،راهی صحرا بشوی 


گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست 

باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی 


گاهی ازچاه قرارست به زندان بروی 

آخرقصه همآغوش زلیخا بشوی 


من فقط دلنگرانم که خدا ناکرده 

بهترین دوست! تو یکروز یهودا بشوی


۰۳ آذر ۹۳ ، ۱۸:۲۴ ۲ نظر
مجنونِ لیلی

با توام آی حضرت باران، ظهر روز دهم کجا بودی؟

داری از قصـــد می زنی یـک ریـــز 

با سر انگشت خود به شیشه ی من


قطره قطره نمک بپاش امشب

روی زخم دل همیشه ی من


تو که در کوچه راه افتادی

همه جا غیر کربلا بودی


با توام آی حضرت باران

ظهر روز دهم کجا بودی؟


روز آخر که جنگ راه افتاد 

سایه ی تشنگی به ماه افتاد


هر طرف یک سراب پیدا شد

چشمهامان به اشتباه افتاد


مهر زهرا مگر نبودی تو؟

تو که با مادر آشنا بودی


باتوام آی حضرت باران

ظهر روز دهم کجا بودی؟

۱۳ آبان ۹۳ ، ۱۲:۵۸ ۱ نظر
مجنونِ لیلی

برای صدقه دادن زرنگ باش ...

اگر می خواهی صدقه بدهی، همین ‌طوری صدقه نده؛ زرنگ باش! 


حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا (ع) برای سلامتی آقا 


امام زمان (عج) بده! برای دو معصوم است؛ 


دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد، 

ممکن نیست خداوند این صدقه ی تو را رد کند. 


تو هم اینجا حق واسطه ‌گری‌ ات رامی گیری. 


تو واسطه ‌ای و همین حق واسطه‌ گری است که اجازه می دهد 

تو به مراحل خاص برسی.

(حاج آقا مجتبی تهرانی)

۰۲ آبان ۹۳ ، ۱۰:۴۵ ۰ نظر
مجنونِ لیلی

من یاغی نیستم

روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند.که شخصی باعجله آمدوضوگرفت وبه داخل اتاق رفت وبه نماز ایستاد. 


با توجّه با این که مرحوم کاشی خیلی مؤدّب وضو می‌گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا می‌آورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود. 

به هنگام خروج با مرحوم کاشی رو به رو شد 


ایشان پرسیدند: چه کار می‌کردی؟ .... 

گفت: هیچ. 


فرمود: تو هیچ کار نمی‌کردی؟ 

گفت: نه! می‌دانست که اگر بگوید نماز می‌خواندم، کار بیخ پیدا می‌کند. 


آقا فرمود: مگر تو نماز نمی‌خواندی؟ 

گفت: نه! 


آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می‌خواندی. 

گفت: نه آقا اشتباه دیدی. 


سؤال کردند: پس چه کار می‌کردی؟ 

گفت: فقط آمده بودم بگویم من یاغی نیستم، همین. 


این جمله در مرحوم آخوند (رحمه الله) خیلی تأثیر گذاشت. تا مدّت ها هر وقت از احوال آخوند می‌پرسیدند، ایشان با حال خاصی می‌فرمود: من یاغی نیستم.


۰۲ آبان ۹۳ ، ۱۰:۴۱ ۱ نظر
مجنونِ لیلی

بین دو راهی مانده ام ...

مانده ام مشهد روم یا شهر مولا بهتر است 

در جوابم آمده بیتی که الحق محشر است 


هم رضا باشد علی، هم مرتضی باشد علی 

پس نجف طوس است و طوس ایوان طلای حیدر است

۲۱ مهر ۹۳ ، ۱۱:۱۰ ۱ نظر
مجنونِ لیلی

قصه ی ما و شما قصه ای از شاه و گداست

امشب از حـس درونـم غزلـی آمده است

جای جوهر ز قـلم ها عسلی آمده اسـت


ها ” علـیٌ بشرٌ کیفَ بشر ” یـعنی کـه

نام شخـصـیت بین المللی آمـده اسـت

واژه ها هـم سر تعظیم فرود آوردنـد

همه گفـتند به هم نام علی آمده است


شـهـریار از وجـناتش متحیر شده است

فـکر می کرد خـدای بـدلی آمـده است


” زلف بر باد مده تا مدهی بر بادم”

در دل دفـتر شـیـخ اجــلی آمده است


هر که دیوانۀ کوی تو نشد آدم نـیست

آدم آن است که بااذن ولی آمـده است


ای ابوالخاک به آدم پسری یا پدری ؟

در گِـل حضرت آدم خــلــلی آمده است


تا که در کعبۀ دل زلزله شد، فهمیدم

روی دیواره ی قلبم گـسلـی آمده است

قصه ی ماوشما قصه ای از شاه وگداست

از ره انگارکه ضرب المثلی آمده است


شب دراز اسـت وقلندرشب قدرش یلداست

بسته عـمامه و مـثـل زحلی آمده است


تا که فریاد زنـد فزت و رب الـکعبه

چونکه ازفاطمه ضرب العجلی آمده است


جـای بــسـم اله و آیـیـنه انا لله

صدق الله الـعـلـی الازلــی آمـده اسـت


و بــرای طـلـب بخـشش من در شب قدر

به علیٍ به علیٍ به علـی آمـده اســت

(امیرحسام یوسفی)




عید غدیر خم مبارک
۲۱ مهر ۹۳ ، ۰۶:۱۱ ۰ نظر
مجنونِ لیلی

به جای گریه... لبخند می زنم

گاه گاهی که دلم برایت تنگ می شود...

به جای گریه...

لبخند می زنم...

من دلتنگی برای تو را دوست دارم..

لذت دل ما هم گاهی...

می شود پرکشیدن برای تو....

۱۸ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۳ ۰ نظر
مجنونِ لیلی

کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم

از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی ، نه میل سخن داریم


آوار پریشانی‌ست ، رو سوی چه بگریزیم؟

هنگامه حیرانی‌ست ، خود را به که بسپاریم؟


تشویش هزار «آیا» ، وسواس هزار «اما»

کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم


دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست

امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم


دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را

تیغیم و نمی‌بریم، ابریم و نمی‌باریم


ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب

گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم


من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته

امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم


(حسین منزوی)

۱۵ مهر ۹۳ ، ۱۶:۵۳ ۱ نظر
مجنونِ لیلی

یک دنیا برگ دارم برای ریختن!

پاییز را بگو. . . 

شهریور را 

به خاطر سفر 

به مشهدش می خواستم 


حالا که نشد زیارتت 

بگو پاییز را 

زودتر بیایید! 


یک دنیا برگ دارم 

برای ریختن!

۰۳ مهر ۹۳ ، ۱۸:۱۳ ۴ نظر
مجنونِ لیلی